داستان غمگین دوستی دختر با پسر

♥●•لبخند عاشقانه•●♥
بــــی تــــــو . . . بهشت بره جهنـــم

پسره به دختری که باهاش دوست بود میگه:

امروز وقت داری بیای خونمون؟ دختره گفت : مامانم نمیزاره پسره گفت : بگو میخوام برم استخر... خلاصه دختره گفت و اومد خونه دوست پسرش پسره گفت : تو که مثلا اومدی استخر باید موهات خیس باشن٬ برو تو حموم

دختره رفت تو حموم

پسره به دوستاش زنگ میزنه...

میگه بچه ها بیاین یه کیس دارم عالی

دوستاش میان تو خونه

پسره و دوستاش یکی یکی میرن تو حموم پیش دختره و میان ... این آخری که رفت حموم٬دیدن خیلی دیر کرد یک ساعت ، دو ساعت ٬موند تو حموم و بیرون نیومد... رفتن تو حمومو یهو دیدن دختره و پسره رگ دستشونو باهم زدند و گوشه حموم افتادن و روی دیوار حموم پسره با خونش نوشته:

.

.

.

.

نامردا خواهرم بود!

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: ادامه مطلب
+ جمعه 15 شهريور 1392برچسب:داستان غمگین دوستی دختر با پسر, ساعت 4:39 توسط محمد حسین
solid" height=46 width=147 classid=clsid:6BF52A52-394A-11D3-B153-00C04F79FAA6>

ساخت کد موزيک آنلاين